دورکاری و بهره‌وری در قفس بوروکراسی و مدیربازی

امروز وسط جلسه‌ی مجازی با تیم کارفرما در بریزبین، مشغول ارائه بودم که چند آلارم پشت سر هم، گوشه‌ی نمایشگرم ظاهر می‌شدند – مثل مزاحمی سمج، تمرکز من و تیم را به هم ریخته بودند. یکی را خواندم: «?Are you in the office today». حدس زدم ماجرا چیست. مدیر دفتر ملبورن شرکت بود. همان‌که اخیراً […]

دورکاری و بهره‌وری در قفس بوروکراسی و مدیربازی خواندن نوشته »

اضطراب شغلی و هوش مصنوعی

دیروز با دوستی ایرانی در سیدنی صحبت می‌کردیم و صحبت رسید به وضعیت کار و پروژه‌ها در استرالیا و روندهایی که آینده‌ی حرفه‌ای ما را تهدید می‌کند. پس از یک گفتگوی کوتاه، پی‌بردیم هر دوی ما اضطراب گنگی را این روزها با خودمان حمل می‌کنیم. بعد از سال‌ها کار و تجربه در برترین و بزرگ‌ترین

اضطراب شغلی و هوش مصنوعی خواندن نوشته »

چرا «مارکتینگ» به جای «بازاریابی»؟

واژه‌ی خوش‌ساخت و روشن‌فهم «بازاریابی» چه نقصانی داشت که نوخاستگان آنرا نخواستند؟ سال‌ها پیش مدیریت می‌خواندم در دانشگاه علامه و سازمان مدیریت صنعتی، و پای درس و بحث بزرگانی می‌نشستم مثل دکتر اعرابی، دکتر خرم، دکتر الوانی، دکتر محمدیان، دکتر قاسمی و دکتر رحمان‌سرشت، اما حتی یک تن از ایشان، نه استاد و نه دانشجو،

چرا «مارکتینگ» به جای «بازاریابی»؟ خواندن نوشته »

کار از راه دور، زندگی از نزدیک

همه‌چیز با یک تماس ساده شروع شد. هودسا خانم عزیز، دوست و همکار قدیمی، از من خواست برای کنفرانس منابع انسانی در ایران سخنرانی‌‌ای آماده کنم. موضوعی که برای مخاطبان الهام‌بخش و جذاب باشد. حرفمان رسید به یک پرسش اساسی: آینده‌ی کار چگونه است؟ شروع کردم به مرور گزارش‌های مرتبط در «اکسنچر» و «ای وای»

کار از راه دور، زندگی از نزدیک خواندن نوشته »

جاهای خالی، هیچوقت خالی نیستند

به جای خالی‌ات، در عکس نگاه می‌کنم. یک صندلی زرد، و برگ‌هایی که زردی به جانشان زده جاهای خالی هیچ‌وقت خالی نیستند؛ پُراند از غیبت کسی. سنگین‌اند از فقدان چیزی. روحی نادیدنی در آنها حضور دارد. برای همین از آنها رو برمی‌گردانیم. اما فقدان ما، همچنان به ما زل زده.

جاهای خالی، هیچوقت خالی نیستند خواندن نوشته »

در مواجهه با غربت و فراموشی

همه چیز از یک ترس شروع شد. ترسِ توامان غربت و فراموشی، یا شاید هم بحران میانسالی چهل را که رد میکنی زمان و زوال یک معنی برایت دارد. حتا جرات نمیکنی به ساعتت نگاه کنی، چون میدانی که ساعتِ خائنت هم برای خدای بیرحم زمان کار میکند در غربت، آرام آرام نام عزیزانت را

در مواجهه با غربت و فراموشی خواندن نوشته »

سیزیف در دفتر اکسنچر

هر روز صبح، به امید یک میز دنج و خلوت، زود آماده و راهی دفتر می‌شوم. آدم سحرخیز و‌ صبحگاهی نیستم اما اگر پیش از ۸:۳۰ برسم، امیدی هست که جایی پیدا ‌شود که بشود چند ساعت بی‌سروصدا کار کرد. وگرنه، میزهای عمومی و شلوغ می‌مانند. با خوشحالی از فتح یک میز دنج، کیف و

سیزیف در دفتر اکسنچر خواندن نوشته »

از آرزو تا دفتر اکسنچر در ملبورن

از همان زمانی که مسیر مشاوره‌ی مدیریت و فناوری اطلاعات را به عنوان حرفه‌ام برگزیدم، دو نام برای من همواره قله و کعبه بودند: وقتی دانستم این دو غول جهانی با سرمایه‌گذاری مشترک، شرکتی به نام آواناد را بنیان نهاده‌اند، بر من مسجل شد که آواناد باید مقصد بعدی‌ام باشد. و شد. چند سال بعد،

از آرزو تا دفتر اکسنچر در ملبورن خواندن نوشته »

هر گفتگویی به جز سیاست و مذهب

دیشب به اتفاق دوستی رفتیم شب شعری در انجمن فرهنگی‌ای در ملبورن. من اولین بار بود که می‌رفتم. یکی از عزیزان قدیمی انجمن مقدمه‌ای فرمودند و آخرش اضافه کردند که اینجا همه چیز آزاد است مگر بحث درباره‌ی سیاست و مذهب، چون ممکن است به کسی بربخورد. نیک می‌دانم که قصد آن عزیز پیشگیری از

هر گفتگویی به جز سیاست و مذهب خواندن نوشته »

اندر باب نام اندیشه‌های جیبی برای این وب‌نوشت

سال ۱۳۷۸، دانشگاه صنعتی اصفهان، مهندسی می‌خواندم، با چند تن از دوستان هم‌اتاقی و هم‌دانشگاهی و البته هم‌فکر (سعید براتی و آرش ، هم‌قسم شدیم که جریده‌ای منتشر کنیم در ابواب گسترده و گوناگون هنر، فرهنگ، جامعه، فلسفه و غیره. گمان می‌بردم (درباره‌ی گمان آنها اطلاعی ندارم) که کارستانی در راه است و قرار است نظم

اندر باب نام اندیشه‌های جیبی برای این وب‌نوشت خواندن نوشته »

پیمایش به بالا